دسته
مطالب زیبای دوستام
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 102120
تعداد نوشته ها : 124
تعداد نظرات : 61
Rss
طراح قالب
محمد علي گل کار

چقدر سخته منتظره بهار باشی زمستون از راه برسه

چقدر سخته از دیدنش خوشحال بشی ولی اون ناراحت

چقدر سخته وقتی میبینیش فقط براش اشک بریزی

چقدر سخته دوسش داری ولی اون باور نکنه

چقدر سخته عاشق بشی ولی باور نکنی

چقدر سخته بخوای خودتو از تنهایی در بیاری ولی نتونی

چقدر سخته تو تنهایی اسیر بشی

چقدر سخته شبا براش اشک بریزی ولی باور نکنه

چقدر سخته از تنهایی اشک بریزی

چقدر سخته بخوای بگی دوسش داری ولی نتونی

چقدر سخته تو تنهایی خودت قدم بزنی

چقدر سخته تو تنهایت کسی مزاحم باشه

چقدر سخته دعا کنی ولی بدونی مستجاب نمیشه

چقدر سخته آخه چقدر .........
دسته ها :
پنج شنبه سوم 11 1387
فرق دوست معمولی با دوست واقعی
دوست معمولی هیچگاه نمیتواند گریه تورا ببیند.
دوست واقعی شانه هایش از گریه تو تر خواهد بود.
دوست معمولی اسم کوچک والدین تو را نمیداند.
دوست واقعی شاید تلفن آنها را جایی نوشته باشد.
دوست معمولی یک جعبه شکلات برای مهمانی تو میآورد.
دوست واقعی زودتر به کمک تو می آید و تا دیر وقت برای تمیز کردن میماند.
دوست معمولی از دیر تماس گرفتن تو دلگیر و ناراحت میشود.
دوست واقعی میپرسد چرا نتوانستی زودتر تماس بگیری؟
دوست معمولی دوست دارد به مشکلات تو گوش کند.
دوست واقعی سعی در حل آنها میکند.
دوست معمولی مانند یک مهمان عمل میکندو منتظر میماند تا از او پذیرایی کنی. دوست واقعی به سوی یخچال رفته و از خود پذیرایی میکند.
دوست معمولی می پندارد که دوستی شما بعد از یک مرافعه تمام می شود. دوست واقعی میداند که بعد از یک مرافعه دوستی محکمتر میشود.
دوست واقعی کسی است که وقتی همه تو را ترک کرده اند با تو می ماند
دسته ها :
چهارشنبه دوم 11 1387
مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود

مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم

مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟

مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی

زائوچی در مورد این داستان می گوید :

خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند
دسته ها :
سه شنبه اول 11 1387

دل شیشه گلخانه است شیشه ای که می شکند و باز ساخته می شود اما نه مثل گذشته

دسته ها :
سه شنبه اول 11 1387
یک داستان واقعی و تکان دهنده ( کاشکی آدما هم این جوری بودن)



این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده.شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ ده سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!!!

چه اتفاقی افتاده؟در یک قسمت تاریک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنین موقعیتی زنده مانده!!!چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است.متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.در این مدت چکار می کرده؟ چگونه و چی می خورده؟



همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد!!! مرد شدیدا منقلب شد. ده سال مراقبت. چه عشقی! چه عشق قشنگی!!! اگر موجود به این کوچکی بتواند عشقی به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق شویم.......
 
دسته ها :
سه شنبه اول 11 1387
X