بسی غم در دلم آکنده و تنها و غمگینم
نمی آید کسی دیگر بگیرد دست سردم را میان دست گرم خود
فشارد تا که شاید غم نخواهد تا مرا آزار دارد
نمی آید کسی دیگر
بگوید حرفی از جنس گل اطلس به این تنها به این بی کس
به این زندانی پر بسته مانده در قفس
نمی آید بگوید حرفی از جنس گل مهتاب به تنها به این بی تاب
دلم تنگ است و دلگیرم خداوندا خداوند
بسی غم در دلم آکنده و تنها و غمگینم
نمی آید کسی دیگر بگیرد دست سردم را میان دست گرم خود
فشارد تا که شاید غم نخواهد تا مرا آزار دارد
نمی آید کسی دیگر
بگوید حرفی از جنس گل اطلس به این تنها به این بی کس
به این زندانی پر بسته مانده در قفس
نمی آید بگوید حرفی از جنس گل مهتاب به تنها به این بی تاب
دلم تنگ است و دلگیرم خداوندا .........