جشن را باید به دور از غم گرفت
شاد ماند و دوری از ماتم گرفت
سعی بر یک رنگی جانها نهاد
مهربانی کرد و با گل دم گرفت
با جوانی رنگ پیری را زدود
در حریم عاشقی مرهم گرفت
سال نو بر ایرانیان خوش نهاد شاد باد
ایدون باد
نوروز بر همه شاد باد
پرنده کوچک عاشق پرواز که بر آشیان خود نشسته و شور پرواز او را همیشه به اوج می خواند
گاه بر فراز است و گاه فرود می آید تا شاید کسی را همراه پروازش در اوج کند ولی گاه بال پروازش او را به آرزویش نمی رساند
اکثر افراد به دویدن در مرداب زندگی عادت کرده اند و شوق پرواز را از یاد برده اند . اکثر آنها دوست دارند ساعتی آسوده بخوابند
******** بهار میآید!********
مهم نیست منتظرش باشیم یا نه، مهم نیست برای آمدنش خودمان را آماده کرده باشیم یا نه، مهم نیست… مهم این است که بهار ــ به هر حال ــ میآید و با آمدنش به همه چیز جانی و عطری و بویی دوباره میبخشد. بهار که میآید درختان کشوقوسی به بدنشان میدهند و با خمیازهای عمیق از خواب نزدیک به ششماهه بیدار میشوند. بهار که میآید همه طبیعت به یکباره از این رو به آن رو میشود: یخها آب میشوند، پرندگان جفتگیری میکنند و گویی هر آنچه که مرده بوده دوباره رنگی از زندگی میگیرد. بهار را نمیشود در قالب کلمهها جا داد. باید از خانه و شهر بیرون زد و در دل طبیعت آن را دید و نفس کشید و در آغوشش گرفت…
**** **** **** ***** ****
نوبهار است، در آن کوش که خوشدل باشی…
آمدن بهار بر همه ما مبارک!
بر بالهای خاطره ات بسته می شوم
وقتی که از حضور خودم، خسته می شوم
دیگر مخند پیش من ای نازنین من
دارم به خنده های تو وابسته می شوم
از اشتیاق آمدنت غرق شادیم
در سوگ رفتنت، غم پیوسته می شوم
تا کی دخیل بستن و خام دعا شدن ؟
امشب خودم به پنجره ات بسته می شوم
گیرم که راندیم ز حرم، هیچ غصه نیست
تنهاترین کبوتر گلدسته می شوم
سید فواد توحیدیََ
این شعر تقدیم به دوستی که شعرای فواد دوست داره........
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا مسجد بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))
از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم)) .
مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا مسجد مطمئن ساختم.
خداوند به فرشتگان عقل داد، بدون شهوت !
حیوانات را شهوت داد، بدون عقل !
انسان را شهوت داد با عقل !
هر انسانی که عقلش به شهوتش غلبه کند از فرشتگان بهتر است و هر انسانی که شهوتش بر عقلش غلبه کند بدتر از حیوان است !
.
.
.
.
یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش
کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره . یادمون باشه
که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه
کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی
میدیم عمل کنیم , یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند
روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره ,
یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو
نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم.
.
.
.
.
.
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟!!!